امروز با بیدل (صد و یک)
ز دست رفته است اختیارم، به نارسایی کشیده کارم
به ساز وحشت پَری ندارم که دامنم آشیان نگیرد (ص 606)
مصراع دوم قدری تعقید دارد. من آن را این طور دریافتم «من آنچنان پری ندارم که بتوانم از آشیان پرواز کنم و آشیان، دامنم را نگیرد.» به نظر میرسد شاعر بنابر محدودیت وزن و قافیه، ناچار شده است در جمله «دامن» را بر «آشیان» مقدّم دارد و در این میان، یک «را» را نیز حذف کند. در واقع باید «آشیان دامنم را نگیرد» میبود.
با این وصف، ربط کلمة «نارسایی» با مصراع دوم محکم میشود.
نظر استادانه ای بود. به عقيده ی من شايد بشود اينجور معنی کرد که:دیگرپری برايم نمانده که حتی با ساز وحشت از اين آشيان بتوانم پرواز کنم
زنده باشی ...