اندر باب جدانویسی و سرهمنویسی (1)
خط فارسی به گونهای است که بیشتر حروف در آن امکان اتصال دارند، بر خلاف خطهای لاتینی که در آنها حروف کاملاً مستقلاند. این گاهی برای فارسیزبانان مایة دردسر است; مثلاً آنجا که میباید شکلهای مختلف یک حرف را فراگیرند، مثل «ب» اول و «ب» وسط و «ب» آخر، و نیز در جدانویسی و پیوستهنویسی بعضی کلمات و ترکیبات.
ولی باید پذیرفت که خط فارسی به سبب همین ویژگی یک مزیت هم دارد و آن ایجاد شکلهای هندسی متفاوت و متمایز برای کلمات است. یعنی خط بدین ترتیب جنبة بصری بیشتری مییابد و راحتتر خوانده میشود.
مثلاً دو کلمة «حافظ» و «حفیظ» در خط فارسی شکل هندسی متفاوتی دارند که همین سبب میشود چشم خواننده بدون زحمتی این دو را در جمله تشخیص دهد و نیازی به خواندن تک تک حروف نباشد. ولی همین دو کلمه با خط انگلیسی چنین میشوند: Hafez و .Hafiz اینجا خوانندة متن باید تک تک حروف را بخواند. همینگونه است کلمات «سعید» و «سعدی» که هر یک ساختار هندسی متفاوتی دارند. حرف «ی» در سعید، به صورت «ـیـ» آمده است و در «سعدی» به صورت «ی». کلمه «سعید» یکپارچه است و «سعدی» دوپارچه. همین دو ساختار هندسی متفاوت به کلمات داده است.
ما بسیار وقتها به جای تمرکز در تک تک حروف، این ساختارها را با سابقهای که از حضورشان در ذهن داریم تشخیص میدهیم.
حالا هرچه به سمت جدانویسی حرکت کنیم، از این ساختارهای هندسی دورتر میشویم. یعنی اگر در حدّ نهایی قضیه، همه حروف را جدا از هم بنویسیم (مثل انگلیسی) خواندن خط فارسی بسیار دشوار خواهد شد. شما این جمله را چه خواهید خواند؟
بنی آدم اعضای یک دیگرند
شاید بگویید «اگر عادت کنیم، همین را هم به سهولت خواهیم خواند». شاید تا حدودی به سهولت بتوان خواند ولی به این سرعتی که اکنون میخوانیم. هیچگاه مثلاً کلمة «ادبیات» آن ویژگی و تمایز هندسی را نخواهد داشت که «ادبیات» دارد. در «ادبیات» ما دیگر حروف را نمیخوانیم و کلمه را یکجا میخوانیم.
اگر این معیار بصری را در نظر گیریم، گاهی (و نه همیشه) کلمه یا ترکیبی که سرهم نوشته شده است، بهتر از شکل جداشدهاش خوانده میشود. وقتی اجزای کلمه باهماند، چشم ما با یک تمرکز روی ساختار کلی کلمه، آن را میخواند. اما همان کلمه را وقتی بشکنیم، چشم ناچار است که شکل هندسی هر یک از پارهها را جدا به خاطر بسپارد. مثلاً در مورد کلمة «ماهیچه» ذهن در واقع دو واحد «ما» و «هیچه» را در کنار هم ثبت میکند. ولی وقتی مینویسیم «ماهیچه» این ساختار هندسی شکسته شده و به سه قسمت تبدیل شده است. اینجا دیگر ثبت آن ذهن سختتر است، چنان که اگر «ماهیچه» بنویسیم، این ساختار دیگر کاملاً نابود میشود. (من به این کاری ندارم که «ماهیچه» به واقع یک مشکل دیگر هم دارد، یعنی چنین به نظر میرساند که «ماهی کوچک» است، در حالی که اینجا گوشت ماهیچه گوسفند منظور است و ربط مستقیمی به ماهی ندارد. در واقع ما یک قاعده داریم که وقتی کلمة مرکب بسیطگونه است، یعنی معنیاش دقیقاً معادل جمع معنیها اجزای آن نیست، باید سر هم نوشته شود.)
اما حفظ ساختار هندسی کلمات مهمترین و تنها اصل است؟ مسلماً نه. این هم اصلی است در کنار چندین اصل دیگر که برای جدانویسی و سرهمنویسی داریم و باید به مجموعه اینها توجه کرد. بعضی از این اصول گرایش به جدانویسی را تقویت میکنند و بعضی در جهت پیوستهنویسی اند. باید بکوشیم که همه اصول را در کنار هم در نظر گیریم.
مثلاً ما این اصل را هم داریم که کلمه بهتر است به گونهای نوشته شود که با کلمهای دیگر اشتباه نشود. من در کتابی از یک نویسنده نامدار که علاقهای ویژه به جدانویسی دارد، تا مدتی کلمة «بهروز» را که به صورت «بهروز» نوشته شده بود، به معنی «به + روز» میخواندم و حیران میماندم که وقتی میگوید «بهروز این کار را کرد» فاعل این جمله چه کسی است که این کار را «هنگام روز» انجام میدهد. بعد متوجه شدم که «بهروز» به واقع یک آدم است و آنگاه یکی دو صفحه از متن را دوباره خواندم.
همینطور ما اصول دیگری هم داریم که در اینجا مجال طرحشان نیست. وقتی مجموعة اینها را در نظر گیریم، به یک نگارش متعادل میرسیم که در آن، نه «آنجایی که» به صورت «آنجاییکه» نوشته شود و نه «بهروز»، «پیوسته»، «ماهیچه»، «امروز» و «همراه»، به صورت «بهروز»، «پیوسته»، «ماهیچه»، «امروز» و «همراه».
در آغاز کلمه بود و کوتاهترین دیوار هم از آن کلماتند. من هم به کار ویراستاری مشغولم و دقیقاَ با همین دو گانگی رو به رو. خوشحال شدم.
خیلی ممنون بابتِ این پُست. مواردِ بسیاری برای آموختن در این پُست وجود داشت و امیدوارم که بتونم ازشون استفاده کنم. امّا به نظرم خیلی خیلی موجز بود و بیشتر به «صورتِ مسئله» شبیه بود تا طرحِ بحثی پیرامونِ مسئلهی «جدانویسی، بیفاصلهنویسی و سرِهمنویسی». دوستتر داشتم که کمی مفصلتر به موضوع میپرداختید و نظر و تحلیلِ خودتون رو مصداقیتر بیان میکردید. ما به طرحِ منطقهای مختلف نیازمندیم برای فیصله پیدا کردنِ این دعوا یا این بحث.
(۳) به نظر من، توصیۀ روش املای دری برتر است، به خاطری که شما خود در نوشتۀ تان استدلال مینمایید که وقتی ما کلمات را میخوانیم، آنها را به حروف تجزیه نمیکنیم (یعنی حرف به حرف نمیخوانیم)، بلکه به اساس سابقه یی که از این اشکال در ذهن ما موجود است، آنها را میخوانیم. اگر ما از این اصل پیروی کنیم به وضاحت دیده میشود که توصیۀ روش املای زبان دری بر توصیۀ فرهنگستان برتری دارد. پس چرا ما بر شیوه یی که روی یک اصل تجربه شده استوار است، چلیپا بکشیم و از شیوۀ فرهنگستان که صرف و صرف با استناد به سلیقه های شخصی کارکنانش حکم صادر میکند، کورکورانه پیروی کنیم؟
(۲) دربارۀ پیروی شما از دستور خط فارسی من چیزی برای گفتن ندارم. شما در ایران استید و از همانجا مینویسید. چون شما خواننده گان ایرانی زیاد دارید، پیروی از دستور خط فارسی از سوی شما یک عمل منطقی به نظر میرسد. اما در افغانستان این دستور نمیتواند شکل رسمی را به خود بگیرد. در افغانستان ما روش املای زبان دری داریم که باید از آن پیروی شود. اما طوری که درگذشته هم در همین وبلاگ شما تذکر داده ام، ما افغانها "خود کش بیگانه پرور" استیم، بعضیهای ما آگاهانه و عده یی هم کورکورانه. در همین روش املای زبان دری به وضاحت گفته شده که "این+جا" و "آن+جا" را ما جدا از هم (این جا و آن جا (ببخشید که من نیم فاصله در کمپیوترم ندارم)) بنویسیم، اما فرهنگستان عکسش را توصیه میکند.
(۱) آقای کاظمی! از جواب به سوالم طفره رفتید. توضیح ندادید که به اساس کدام قاعده ما باید "جوانتر" و "نزدیکتر" بنویسیم، نه "جوانتر" و "نزدیکتر". زحمت نکشید. من جوابش را میدهم. اصلاً قاعده یی در این مورد وجود ندارد. اگر میداشت، ما هم میدیدیم و میخواندیم. به نظرم، دست اندر کاران فرهنگستان با موضوع برخورد سلیقه یی میکنند. گوینده گان زبان فارسی و دری میبینند که در جدا نویسی "تر" از بقیۀ کلمه منطقی وجود ندارد، نه علمی، نه غیر علمی، روی همین دلیل هم، در عمل مردم آنقدر از احکام خشک و مطلق فرهنگستانیها پیروی نمیکنند.
سلام خواندم و استفاده بردم. تصور می کنم این نوشته ها برای تصمیم گیرندگان فرهنگستان مناسب تر از نویسندگان باشد چرا که عموم نویسندگان جز برخی همچون داریوش آشوری که تفکرات متینی دارد از رسم الخط معیار بهره می برند پس مساله اصلی تکوین و تعدیل بهنگام و حساب شده ی زبان معیار است. گو اینکه نیک می دانم وفور نوشته هایی از این دست به هموار شدن این مسیر بسیار کمک می رساند . با یک "غزل دوبیتی!" و خبر نمایشگاه کتاب به روزم شاد باشید
سلام جناب کاظمی این پست تون روی خروجی مجله الکترونیک پارسی نامه قرار گرفت موفق باشید
سلام جناب استاد مطلبتان بسیار آموزنده بود. بنده که خودم تایپیست و صفحهآرا هستم همیشه از این موضوع در اینترنت رنج میبرم. باز هم تشکر. راستی یک پرسش: علیرضا را جدا بنویسم بهتر هست یا سر هم؟
جالب بود. هیچ وقت از این زاویه به سرهم نویسی نگاه نکرده بودم. به این فکر کرده بودم که سرعت حرکت قلم در زبان فارسی و عربی سریع تر از زبان لاتین است چون در آن جا باید قلم با هر حرف برداشته شود (مگر آن که کسی بخواهد در انگلیسی متصل نویسی کند) ولی در فارسی بیشتر کلمات به هم متصلند. ولی این که در خواندن هم متصل نویسی فایده دارد مطلب جدیدی بود. حالا یک سوال: آیا می توان با بهره گیری از این مطلب فکری هم به حال اعداد کرد؟ الآن حفظ کردن شماره تلفن ها و اعداد طولانی کاری وقت گیر است. ولی اگر چنین چیزی در اعداد هم لحاظ شود شاید بتواند کار را راحت تر کند.
سلام و درود بر انسان فرهیخته ای چون شما. بسیار لذت بردم؛ و موافقم. شادکام باشید.